- متصرف شدن
- به دست آوردن، از آن خود کردن، همخوابگی کردن در تصرف خود گرفتن بدست آوردن، آرمیدن با دختر یا زن جماع کردن: امیر هوشنگ دختر را متصرف شد
معنی متصرف شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زابدار شدن فروزه دار گشتن صفتی پذیرفتن
باز ایستادن، ایستادن
آزردن آزرده شدن آزرده شدن بستوه آمدن: دل از جان شیرین سیر آمده جان از زندگانی مستلذ متبرم شده
جنبیدن وزیدن لانیدن حرکت کردن جنبیدن
پراکنده شدن پراگنیدن پراکنده شدن: چون چنان بدیدیم همه بگریختیم و متفرق شدیم
ستاکیدن شاخه شاخه شدن فرع چیزی شدن، از چیزی مانند شاخه جدا شدن، شاخه شاخه شدن، منتج شدن
تک شدن بی مانند شدن یگانه شدن
سربار شدن، یاد آور شدن مزاحم شدن، متذکر شدن: ... نولری و جانسن... معنی مشهور آنرا که (بهروز را) بهیچوجه متعرض نشده اند
به گردن گرفتن، بر گمارده شدن مباشر عمل و شغل یا اداره ای شدن بعهده گرفتن: ... در قلعه های خود خزیده منتظر بودند که هر یک از بیگلربیگیان متصدی حرب او شوند
متنفر گردیدن شمانیدن کنیکیدن بیزار شدن رمیدن بیزار شدن نفرت داشتن رمیدن: قوت شاعره من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان میرفت. (حافظ)
ور شکستن، از کار ماندن، ایستادن درنگ کردن درنگ کردن، در محلی ایستادن، تعطیل شدن کار یا کارخانه
بورطه افتادن فرو رفتن: ... از آن گاو طبعان حماقت پیمای که تا بگردن در او حال تبدل احوال متورط شدند، بکار دشوار افتادن
بکار رفتن صرف شدن
مشیدن، کیبیدن
زابیدن
dobradiça
desviar-se
Scharnier
zboczyć
отклоняться
відхилятися
scharnier
afdwalen
abweichen
bisagra
desviarse
charnière
s'égarer
cerniera